ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دیگه وقت اینه که با خوندن یه داستان خستگی تون در بره.
موافقین بچه ها پس با هم میخونیم
شخصی به نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آمد و شکایت از فقر و نداری کرد
حضرت فرمود: مگر نماز نمیخوانی عرض کرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا میکنم، حضرت فرمود:مگر روزه نمیگیری عرض کرد در سال سه ماه را روزه میگیرم.
آن حضرت فرمودند: امربه معروف ونهی از منکر میکنی؟ یا شایدهم
به گناه و معصیتی گرفتاری!؟ عرض کرد:
یا رسول الله حاشا وکلا که من خلاف فرمودهی خدا را بکنم
حضرت با تعجب به فکر فرو رفتند.
ناگاه جبرئیل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله حق تعالی ترا سلام میرساند
و میفرماید :در همسایگی این شخص باغی ست و در آن باغ گنجشکی آشیانه
دارد و در آشیانه او استخوان بینمازی میباشد که به شومی آن استخوان از
خانهی این شخص برکت برداشته شده و او را دچار فقر و محرومیت کرده است.
حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، و به دور بینداز.
آن شخص به فرمودهی آن حضرت عمل کرد و بعد از آن بی نیاز شد.
انوار المجالس.
خدا توفیق روز افزونتون بده. وبلاگ اینجوری یراکودکان کمه. امید که انگیزه خدمتتون هر روز بیشتر بشه
داستان جالبیه.ممنونم از شما